ازفراقت درشب تاریک میسوزم
دلم شکستی ودرفکر دیدارم
دل به ره میسبارم من به سوی تو
چندشبی است کزغمت بیدارم
برای دیدن رویت ای دوست
درمسیرعشقت چه خطرهاکردم
درراه نشستم وچند لحظه ای
به دنیای بی وفاچه نظرهاکردم
بریدم دل من ازدنیادران شب
قسم خوردم دگراز تونگویم
همه دیده اند توخود میدانی
که برشده ازعشق خداسبویم
من بادوچشم بینای خود دیدم
ان شب روی تلخ دنیارا
مرگ برسه میزد دربیابان عشق
گفتم ای کاش ببینم صبح فردارا
|